لیانالیانا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

لیانا عسل مامان و بابا

یک آخر هفته پاییزی..

در روزهای پایانی از دومین ماه پاییزی ..زمانی که آب و هوای شهرهای شمالی از همیشه لطیف تر و دلچسب تر است....تصمیم گرفتیم چند روزی برای تغییر آب و هوا  سری به شمالستان بزنیم و کمی اکسیژن و هوای پاک بر بدن بزنیم!..اگر چه حالا با داشتن یک بچه مدرسه ای نمیتوان به سادگی و به روال همیشگی..هر وقت که اراده کردیم بار سفر ببندیم..ولی گاهی یک مرخصی یکی دو روزه میتواند به تجدید قوای پسرک دبستانیمان هم کمک کند تا با انرژی بیشتر به مدرسه برگردد و به درس و مشقش برسد.......( چه توجیهی بهتر از این وقتی که  آدم بی وقت هوس سفر  می کند! ) و باقی قضایا به روایت تصویر..   جاده های پوشیده از برف که برای همسفر عزیز کوچکم منظره جال...
2 آذر 1393
7028 20 75 ادامه مطلب

لیانای چهارصد روزه

                      گل خوش آب و رنگم..نبات کوچولوی شیرینممم ..چهارصدروزه شد کوچولوی خونه ما...قندک زندگیمون....الهه عشق مادررر..هزار بار شکر برای اومدنت  ..ممنون برای بودنت....و چه خوشبختم من..که تو رو دارم..بند بند وجودم به نفسهای تو بسته ست..فدای تو مادررر..چهار صد روزگیت مبارک بهشت کوچک من...     و اما  ماجرای کیک مامان پز این صده.. وقتی که ادم یک مامان پر مشغله ( بخوانید کمی تا قسمتی تنبل!) داشته باشد که در عین حال دلش نخواهد در روند معمول کیک های مامان پز صده ها وقفه ای ایجاد شود ..نتیجه کار میشود یک تیرامیسوی بیست دقیقه...
19 آبان 1393
7485 21 75 ادامه مطلب

نوپای سیزده ماهه هشت دندانه!

و اما داستان ما و دخترک سیزده ماهه در این روزها... فسقلی شیرینم چند روز مانده به تولد یک سالگیش اولین قدمهای مستقل زندگیش را برداشت..و حالا بعد از گذشت یک ماه به اندازه ای در راه رفتن تبحر پیدا کرده که در چشم به هم زدنی کل خانه را با قدمهای کوچکش طی میکند..از این سر خانه به آن سر..و در این راهپیمایی کنجکاوانه به هر سوراخی سرک می کشد..هر کشویی را باز میکند و محتویات آن را برایمان بیرون می ریزد..سیمهای وسایل الکترونیکی خانه را گردن بند میکند و به گردن می آویزد..گلدانهای پشت پنجره را هرس میکند و برگهای اضافیشان را می کند!...سری به سطل زباله میزند ...در نبود برادرش اتاقش را حسابی سر و سامان می دهد و مرتب میکند !..با تلفن و موبایل صحبت می ک...
8 آبان 1393
5835 17 102 ادامه مطلب

فرشته یک ساله من

ماه زندگیم..فرشته کوچکم ..یک ساله شد به همین زودی دلم برای همه 365 روزی که با هم گذراندیم تنگ شد!..365 روزی که جزو بهترین و شیرینترین لحظه های عمرم بود... پارسال در چنین روزی پر بودم از هیجان..و انتظار برای دیدن روی ماهش و حالا یک سال است که به لطف وجود پربرکتش... باز هم مادر شده ام و مادری کرده ام.. خدایم..شکر برای بودنش..سلامتیش..خنده هایش..و همه لحظات بکر مادرانه ای که او خالقش بود..دخترک شیرین دوست داشتنیم خدایا..دخترکم را به تو میسپارم..نگهدارش باش ..و تجربه این حس ناب و بی نظیر را به همه آنهایی که آرزویشان داشتن این روزهای مادرانه است عطا کن.. یک ساله  کوچکم..غنچه نوشکفته من.. تمام هستی ام به نف...
6 مهر 1393
5738 20 52 ادامه مطلب

یار دبستانی من

پسرک  شش سال و چهار ماهه من کلاس اولی شد.. سی و یکم شهریور ماه 93....جشن شکوفه ها..و بالاخره اول مهر ماه ..بوی ماه مهر..ماه مهربان..ماهی که انقدر بوی بهار می دهد که پاییزی بودن آن به چشم نمی آید... شروع سال تحصیلی جدید..و دردانه دبستانی من..     و اولین خریدهای مدرسه ای                                                                                            بالند...
1 مهر 1393
4980 11 33 ادامه مطلب

تابستانه شیرین ما..

آخرین روزهای تابستانی مان هم در حال گذرند و زمان زیادی به شروع پاییز و آغاز فصل درس و مدرسه باقی نمانده..بالاخره در آخرین ماه از فصل گرما کلاسهای تابستانی پسرکم به پایان رسید و فرصتی دست داد تا آب و هوایی عوض کنیم و به دور از شتاب و هیاهوی زندگی روزمره چند روزی در دل طبیعت و در کنار دریای نیلگون مدیترانه استراحتی کنیم و تجدید قوایی.. سفری که با وجود مشکلات خاص بچه داری در طی مسافرت در مجموع خوب و لذت بخش بود و لحظات شیرینی را در کنار دو دلبر نازنینم برایمان رقم زد..   و اما خاطرات به عکس آمیخته این سفر                                  ...
18 شهريور 1393
6194 16 39 ادامه مطلب