یک آخر هفته پاییزی..
در روزهای پایانی از دومین ماه پاییزی ..زمانی که آب و هوای شهرهای شمالی از همیشه لطیف تر و دلچسب تر است....تصمیم گرفتیم چند روزی برای تغییر آب و هوا سری به شمالستان بزنیم و کمی اکسیژن و هوای پاک بر بدن بزنیم!..اگر چه حالا با داشتن یک بچه مدرسه ای نمیتوان به سادگی و به روال همیشگی..هر وقت که اراده کردیم بار سفر ببندیم..ولی گاهی یک مرخصی یکی دو روزه میتواند به تجدید قوای پسرک دبستانیمان هم کمک کند تا با انرژی بیشتر به مدرسه برگردد و به درس و مشقش برسد.......( چه توجیهی بهتر از این وقتی که آدم بی وقت هوس سفر می کند!)
و باقی قضایا به روایت تصویر..
جاده های پوشیده از برف که برای همسفر عزیز کوچکم منظره جالب توجهی بود..و در این میان هوس آدم برفی ساختن هم به سرش زده بود!.. که با توضیحات نه چندان قانع کننده مامان و بابا خوشبختانه بی خیال این کار شد!
در کمال خوش شانسی آب و هوا هم در طول این سفر چند روزه با ما یار بود و تلفیق آفتاب درخشان و هوای ملس پاییزی ..لذت سفر را دوچندان می کرد..خصوصا با داشتن دو همسفر شیرین و دوست داشتنی
جوجه ماشینی های عزیز من( جوجه های من در ماشین!)
فیگورهای ماهانی!
مینی مدل عزیزتر از جانممم
و سکانسی از یک فیلم هندی با شرکت ماهان خان!( و تنه درخت)
و جنگلی های دلبندم!
این هم لیانا شوماخر!..که به هیچ ترفندی راضی نمی شد از خیر رانندگی بگذرد!..البته ما هم بعد از اینکه او را برای چند لحظه پشت فرمان گذاشتیم و بعد برای بیرون آوردنش با جیغ و داد و اعتراض فراوانش روبرو شدیم..متوجه اشتباهمان شدیم!
این که لیانا در حال بررسی چه چیزی است ..آن هم با این دقت و تمرکز..از سوالات ذهن من هم هست!
عشقولانه های خواهر و برادری..که از دیدنش در دلم قند که چه عرض کنم..کله قند آب می شود..!
و جان مادررررر در تونل زمان!
و باز هم دردانه های من در ساحل..
یکی نیست به دخترکم بگوید که هر صدفی هم خوراکی نیست دلبندم!
خودم هم گاهی شک می کنم که صاحب این چهره مظلوم و آرام همان وروجک آتش پاره ای باشد که ثانیه ای دست از شیطنت و کنجکاوی برنمی دارد..!
و چه چیزی دلچسب تر از نوشیدن یک فنجان چای داغ..بعد از یک ناهار خوشمزه..و در کنار گرمای مطبوع آتش..آن هم به همراهی دو فرشته بی تکرارم..که خوشبختی ام مدیون وجود نازنینشان است و بس..
و خدایم را هزاران بار شکرررر که نه سال بعد از شروع زندگی مشترکمان..وجود دو هدیه ارزشمند و بی نظیرش..به زندگیمان عشق و گرما می بخشد..و رشته این پیوند ناگسستنی را محکم تر می کند..
و کیکی که طعمی متفاوت از همیشه داشت..از انجا که با دستان کوچک پسرک دلبندم برش خورده بود..