لیانالیانا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

لیانا عسل مامان و بابا

کیک یازده ماهگی و ماجراهایش!

یادش به خیر..شهریور پارسال...و چنین روزهایی..شمارش معکوس برای زمینی شدن فرشته ام و اشتیاق بی حد من برای دیدن روی ماهش و حالا ماه زندگیم به همین زودی یازده ماهه شد.. باورش برایم سخت است..این گذر سریع زمان.. و این که تا یک ماه دیگر نوزاد نرم و ابریشمی دیروز من کودکی یک ساله خواهد شد می دانم که دلم برای همه روزهایی که با هم گذراندیم تنگ میشود..برای روزهای تکرار نشدنی نوزادیش..برای نفس هایش که بوی شیر میداد..و آن عطر خاص تنش..بوی پاکی و فرشتگی..که کم از بوی ناب بهشت نداشت خدایا شکرت..برای بودن دخترکم و تجربه تمام لحظات شیرین و اعجاب انگیزی که به لطف وجودش به من عطا کردی...لحظاتی که فقط یک مادر میشناسد و حسشان میکند.. و ...
6 شهريور 1393
4747 17 41 ادامه مطلب

وقتی ماهان کوچک بود( بخش اول)

عروسک قشنگم این روزها که  داری به سرعت بزرگ میشی و دوران نوزادی رو پشت سر گذاشتی و هر روز که میگذره شیرین تر و دلرباتر میشی ، هر پیشرفت و مهارت جدیدی که کسب میکنی من رو میبره به گذشته ها ، به گذشته نه چندان دور ..به روزهایی که برادرت ، ماهان من یه فسقلی شیرین و کپل و دوست داشتنی بود همسن این روزهای تو، به دوران تکرار نشدنی تجربه عشق با اولین فرزند ، به اولین روزهای مادر شدن و مادری کردن که گرچه توام بود با بی تجربگی و خامی اما پر بود از عشق ، یه عشق ناب و بی نظیر که فقط بعد از مادر شدن میشه تجربه اش کرد...                                      ...
26 مرداد 1393
3891 16 38 ادامه مطلب

وروجک دو رقمی !

فرشته کوچکم 10 ماهه شد...اولین عدد دورقمی ماهگرد تولد نفسم... و سه رقمی شدن سالگرد تولدش آرزویم است..صد سال عمر پربار و باعزت..      ده ماهگیت مبارک شیرینترینم........صد ساله شوی آرام جانممممم         لیانا و کیک ده ماهگی در خانه مادر بزرگ          و کیک ده ماهگی در خانه ..از این جهت که بردن دوربین را فراموش کرده بودم..و کیفیت عکسهای گوشی چندان باب میلم نیست..شاید هم دو کیک ده ماهگی با توجه به دورقمی شدن ماههای تولد دخترکم چندان  هم بی مناسبت نباشد!     و طبق معمول عکس گرفتن در کنار کیک که داستانهای خاص خودش را د...
14 مرداد 1393
6935 22 45 ادامه مطلب

سیصد روز زیبا..

                                   دختر کوچولوی قشنگ ما سیصد روزه شد.... سیصد روز قشنگ و رویایی رو در کنار پرنسس نازمون سپری کردیم.. و در سیصدمین روز طبق روال معمول صده ها یک کیک مامان پز هم داشتیم..یک کیک کره ای ساده، اما خوشمزه..کیکی که دخترک چهار دندونه شیرینم هم از اون بی نصیب نموند، هر چند که سهمش کمی بزرگتر از یک عدس بود!                                                      &nbs...
2 مرداد 1393
4497 23 50 ادامه مطلب

روزانه های یک مامان..

نازنین دخترم.... رویای کوچک شیرینممم سه فصل از زندگیت را در کنار هم پشت سر گذاشتیم.. سه فصل شیرین و پر از خاطرات رنگارنگ..خاطرات لحظه به لحظه بزرگ شدن و قد کشیدنت .. عروسک قشنگ  خانه مان.. با گذشت هر روز برایمان عزیزتر می شود و شیرین تر..عزیزتر از جان و شیرین تر از عسل..  حالا دیگر هر روز صبح در خانه مان با صدای آواز بهشتی دخترکم آغاز میشود..که با دستهای کوچکش لبه تخت را گرفته و ایستاده..و با صدای بلند برایمان آواز میخواند و صدایمان می زند...که آهاااااااااای..اهالی خانه...کجایید؟!! و چه لذتی دارد..خوردن صبحانه چهار نفری...حلیم خوشمزه مامان پز..در کنار دو دلبرک شیرین زبانم...که لذت غذا خوردنشان به من حس...
18 تير 1393
5553 24 44 ادامه مطلب

نفسم نه ماهه شد

نه ماه نفست به نفسم بند بود.. به دنیا آمدی و حالا نفسم به نفست بند است ...تا ابد                                              نه ماهگیت مبارک....نه ماهه شیرینممم                                ...
8 تير 1393
3725 28 46 ادامه مطلب

خداحافظ سرخابی!

پسرک دلبندم بعد از گذشت دو سال فارغ التحصیل شد!...و در شش سالگی  اولین خدا حافظی اش را تجربه کرد...خداحافظی از مهد کودک سرخابی و  دوستانی که در این دو سال همراهش بودند و بخشی از خاطرات روزگار شیرین  کودکیش را رقم زدند..   در این مدت به آموخته هایش افزوده شد.. انگلیسی و فرانسه، نقاشی  .کاردستی ،سفالگری ،شنا ،صداهای فارسی ،بازی گروهی ،دوستیابی و تعامل  اجتماعی با همسالان و خیلی چیزهای دیگر...و مهم تر از همه رسم زندگی کردن  را آموخت...و دنیا را تجربه کرد ، دنیایی که کمی متفاوت بود با تجربه نخستین  سالهای زندگیش که در خانه سپری شده بود..در کنار تنها دوستان و  همبازیهایش...پدر و مادر ...
29 خرداد 1393
5779 22 32 ادامه مطلب