کیک یازده ماهگی و ماجراهایش!
یادش به خیر..شهریور پارسال...و چنین روزهایی..شمارش معکوس برای زمینی شدن فرشته ام و اشتیاق بی حد من برای دیدن روی ماهش
و حالا ماه زندگیم به همین زودی یازده ماهه شد..
باورش برایم سخت است..این گذر سریع زمان.. و این که تا یک ماه دیگر نوزاد نرم و ابریشمی دیروز من کودکی یک ساله خواهد شد
می دانم که دلم برای همه روزهایی که با هم گذراندیم تنگ میشود..برای روزهای تکرار نشدنی نوزادیش..برای نفس هایش که بوی شیر میداد..و آن عطر خاص تنش..بوی پاکی و فرشتگی..که کم از بوی ناب بهشت نداشت
خدایا شکرت..برای بودن دخترکم و تجربه تمام لحظات شیرین و اعجاب انگیزی که به لطف وجودش به من عطا کردی...لحظاتی که فقط یک مادر میشناسد و حسشان میکند..
و حالا باز هم شمارش معکوس..این بار برای شروع فصلی نو در زندگی دلبند شیرینم...فصل زیبا و پر خاطره کودکی....
گل همیشه بهارم..
یازده ماهگیت مبارک
و اما حاشیه های کیک خورون یازده ماهگی!
این بار دخترکم ضمن گرفتن عکس کاملا همکاری کرد و اصلا به کیک دست نزد..
فقط کمی به اون پا زد!
این هم کیک اول...که سرنوشتی بهتر از کیک دوم نداشت!..در همون آستانه ورود به خانه با سقوط آزاد از دستان آقای پدر نقش بر زمین شد و دار فانی را وداع گفت!