وروجک دو رقمی !
فرشته کوچکم 10 ماهه شد...اولین عدد دورقمی ماهگرد تولد نفسم...
و سه رقمی شدن سالگرد تولدش آرزویم است..صد سال عمر پربار و باعزت..
ده ماهگیت مبارک شیرینترینم........صد ساله شوی آرام جانممممم
لیانا و کیک ده ماهگی در خانه مادر بزرگ
و کیک ده ماهگی در خانه ..از این جهت که بردن دوربین را فراموش کرده بودم..و کیفیت عکسهای گوشی چندان باب میلم نیست..شاید هم دو کیک ده ماهگی با توجه به دورقمی شدن ماههای تولد دخترکم چندان هم بی مناسبت نباشد!
و طبق معمول عکس گرفتن در کنار کیک که داستانهای خاص خودش را دارد...دخترکم ضمن این کار نهایت همکاری را دارد !..فسقلی ریزه میزه به محض نشاندنش کنار کیک و دیدن دوربین هوس دراز کشیدن می کرد و در چشم به هم زدنی شیرجه میرفت و خودش را ولو میکرد روی مبل!
یا تلش را از سر برمی داشت و کلا کاسه کوزه تیپش را می ریخت به هم ..و از این بابت خیلی هم خوشحال به نظر می رسید!
و یا مشغول کوهنوردی...ببخشید..مبل نوردی می شد!
نتیجه این همه فعالیت هم میشود این سر و وضع آشفته..
و شمعی که بعد از این مدت چیزی به تمام شدنش نمانده بود!
و عکس مورد علاقه خودم به عنوان حسن ختام عکسهای ماهگردانه..
این روزها دخترکم می ایستد..روی پاهای قشنگ کوچکش..همان پاهایی که وقتی فرشته ام تازه از بهشت آمده بود قدرتی نداشت..پاهایی که آن روزها با هر گریه و خنده اش بی اختیار می لرزید و تکان میخورد..اما حالا همان پاهای کوچک محکم اند..و این جز معجزه نیست..خدایا شکرت
حالا عزیز دلم تمرین راه رفتن می کند... و من از تماشای چهاردست و پا رفتنش،تاتی تاتی کردنش و همه لحظات تکرار نشدنی قد کشیدن و بزرگ شدنش غرق سرمستی و لذت میشوم و عاشقانه بالندگیش را نظاره گرم..
دلبرک شیرین زبانم حالا دارد تمرین حرف زدن هم می کند..و شنیدن صدای نرم و نازک خوش آهنگش که زیباترین سمفونی دنیاست..لذتی دارد وصف ناشدنی
تکرار هجاها..ماما..بابا..دَ دَ...آبَ...و « چیه » گفتنش..با آن لحن خاص و منحصر به فرد..در پاسخ به شنیدن اسمش..که از خود بی خودم می کند..
لیانا در انفرادی!
و بازی های دو نفره خواهر و برادر..نفسک های مادر
کشتی گرفتن از نوع پتویی :ماهان پنهان میشود زیر پتو..و فسقلی وروجک خودش را می اندازد روی او!..و با ذوق و شوق بسیار سعی می کند که برادر بزرگتر را زیر پتو کمپوت کند!..له و لورده!.. و همین که ماهان سرش را از زیر پتو بیرون می آورد ، جیغ زنان و ذوق کنان ! فرار می کند و پناه می آورد به ما!
و یا قایم موشک و دالی بازی اختراعی خودشان..قایم شدن لیانا در آغوش پدر!..که با هر بار پیدا شدنش توسط ماهان..صدای جیغ از سر شادی و قهقهه شان همه خانه را پر می کند..و قلب منِ مادر را لبریز می کند از عشق و دلم را سرشار از شور و شعف..
خدایا شکرررت...به خاطر بودنشان...خنده هایشان..شیطنت هایشان..و گرمای نفس های زندگی بخششان که به زندگی مان نور می دهد و گرما می بخشد..
این روزها دایم باید چشممان به فسقلی شیرینمان باشد..دو چشم داریم، چهار تا هم قرض گرفته ایم..و چشم از او برنمیداریم که مبادا به وجود نازنینش آسیبی برسد..
یک لحظه غفلت کافیست تا او را زیر میز پیدا کنیم..یا در حین کشیدن سیم های تلفن و لپ تاپ..یا در حال بررسی ذراتی به کوچکی یک مورچه ! ..که با دو انگشت شست و سبابه و با ظرافت هرچه تمام تر برشان میدارد و با دقت نظری مثال زدنی بررسی شان می کند و نهایتا به این نتیجه می رسد که بهتر است بخوردشان!
و یا در حالی که میز شیشه ای وسط نشیمن را با طبل اشتباه گرفته و دو دستی با دستهای ظریف و قشنگش بر روی آن میکوبد..و یا در ضمن کشتی گرفتن با درپوش چاه آشپزخانه!...و یا کندن و جویدن برگهای گلدان پشت پنجره!..و خیلی یاهای دیگر..
و سرآمد خرابکاریهای شیرینش هم جویدن لبه های تختش است!..وقتی که برای خوابیدن او را در تختش می گذاریم، همین که ساکت می شود و صدایی از اتاقش شنیده نمی شود..باید به او مشکوک شد!..همین چند روز پیش بود که موش موشک چهار دندانه در حین ارتکاب جرم غافلگیر شد!
و جالب اینجاست که ذهن کوچک خلاقش کار اشتباه را هم تشخیص می دهد..طوری که به محض ورودم به اتاق و صدا زدنش..همزمان با کشیدن یک جیغ گوشخراش ، گریه را هم سر داد! احتمالا وروجکم دست پیش را گرفته بود که مبادا سرزنشش کنم!
و نهایتا بعد از جویده شدن نیمی از رنگ نرده تخت و نمایان شدن بخشی از چوب زیر آن!..کل نرده تخت را روبان پیچی کردم ..تنها راه حلی که به ذهنم رسید!
به قیافه آرام این خانوم کوچولوی متشخص! اصلا میاد که یه موش خرمای درون داشته باشه؟؟!