هفت ماهگی در کرانه خزر( part 2)!!
یه چرت کوچولو در کنار ساحل با لالایی گوشنواز امواج چه میچسبه!
خسته و بی رمق بعد از یک گردش جانانه همرا با بازی و ورجه وورجه بسیارررر!
فسقلی ها در طی سفر هم دست از سحر خیزی برنداشتند و کماکان هر روز صبح خروس خون شیپور بیدار باش رو به صدا درآوردند!
و پسرکم که در اعماق جنگل و در هجوم بوسه باران پشه های با محبت! هر چی ژست و فیگور ماهانی داشت رو کرد! خودش روسوپر مدل فرض کرده بود و مادرش رو عکاس مدلینگ!
و این هم مشتی بود نشانه خروار! وگرنه فیگورهای دردونه مامان همچنان ادامه داشت و بازمانده اش به خونه ختم شد!
لیانا با یه علامت تعجب بزرگ تو کله اش!! آفتاب بدم خدمتتون خان داداش!
ارتفاعات سرسبزدر مجاورت آبشار چلندر که توصیه میکنم اگر گذرتون به اونورا افتاد سری بهش بزنید، دیدنش خالی از لطف نیست
و اما این جناب آقای گاو! اصلا گول ظاهر موجه و آرومش رو نخورید! بنده کلی در باب بی آزار بودن و مهربونی آقا گاوِ برای پسرم سخنرانی کردم تا قبول کنه کمی نزدیکش بشه تا ازش عکس بگیرم ! اما نزدیک شدن همان و ماااااااااااااق کشیدن گاو بی اعصاب همان! چنان با شاخهاش گارد گرفت و نعره کشید که پدر و پسر به اتفاق فرار رو بر قرار ترجیح دادند!
و این هم یکی از قشنگترین و با ارزشترین هدیه هایی که در روز مادر گرفتم
از طرف پسرکم ( با این توضیح که من و ماهان و باباش رو در تصویر مشاهده میفرمایید و لیانا رو چون خیلی کوچولو بوده بلد نبوده بکشه!!)
بخش اول این سفر در پست قبلی !