نرم نرمک میرسد اینک بهار...
گل شب بوی نازم دیگه وارد اسفند ماه شدیم ، اسفندی که بوی عید ازش به مشام میرسه و قاصد بهار و نوروزِ ، اسفندی که به خاطر حس طراوت و سرزندگیش همیشه برام ازبقیه ماههای سال متمایز بوده و یه جور دیگه دوستش داشتم و امسال با وجود توشکوفه بهاریم برام از همیشه قشنگتر و دوست داشتنی تر شده ، تصور این که امسال در کنار سفره هفت سین خونه مون دو تا گل سنبل خوشبو و زیبا دارم دلم رو سرشار از شور و شعف میکنه ، و من هر چقدر بابت این هدیه های زیبا و ارزشمند شکر خدا رو به جا بیارم باز هم کمه ، و ارزو میکنم که هر زنی که عشق به داشتن فرزند در وجودش شعله ورِ بتونه این حس ناب و بی نظیر مادر شدن رو تجربه کنه و ازش لذت ببره....
قندک مامان امسال قرار بود به پیشنهاد بابایی و از اونجا که اکثر کشورهای اروپا رو قبلا دیده بودیم برای تعطیلات نوروز یه سفر آسیایی داشته باشیم ، حتی کشور مقصد رو هم انتخاب کرده بودیم ، اما وقتی متوجه شدیم که برای عید قرارِ که دایی جونت یعنی برادر عزیز من بیاد ایران ترجیح دادیم که سفرمون رو کنسل کنیم و عیدمون رو اینجا در کنار خانواده بگذرونیم و سفر رو بذاریم برای یه فرصت دیگه ، البته قطعا سفر داخلی در پیش خواهیم داشت که امیدوارم سفر خوبی باشه و بهمون خوش بگذره
و اما این روزها خیابونهای تهران به مرور داره رنگ وبوی عید و بهار رو به خودش میگیره و مردم دارن برای خوشامد گویی به عمو نوروز و خدا حافظی با ننه سرما خودشون رو آماده میکنن ، و این یعنی شلوغی و ترافیک بیش از حد که از طرفی آدم رو کلافه میکنه و از یه طرف هم با دیدن شور و شوق مردم برای استقبال از بهار آدم رو به وجد میاره و سرشار از حس و حال بهاری میکنه
ما هم مثل بقیه مردم این روزها در حال تدارک سور و سات عید هستیم تا بتونیم یه عید به یاد موندنی و خاطره انگیز رو در کنار شما دو تا گل قشنگم تجربه کنیم ، و لازم به گفتن نیست که وقتی با دو تا وروجک کم تحمل آدم میخواد دایم در حال خرید و گشت و گذار باشه چی به سرش میاد! ولی خوب این هم از نوع سختی های شیرینیه که بعدها تبدیل میشه به یه خاطره قشنگ و گرچه آدم از نظر جسمی خسته میشه اما روحش تر و تازه میشه و جلا پیدا میکنه ! که خوب این کلا خاصیت و ویژگی خرید کردنِ!
تو عروسک ناز مامان هم این روزها یه کمی بهانه گیر و نق نقو شدی که فکر میکنم این بی تابیت تا حدودی مربوط میشه به خارش لثه هات که از حالا دارن آماده میشن برای رویش اولین مروارید های قشنگت، چون دایم هر چی که دم دستت باشه رو میکنی توی دهنت و با لثه هات گاز گازش میکنی! و این میون عروسکات ، لباست ، سرشیشه ات و حتی دست مامان هم بی نصیب نمیمونه از این نوازش لثه های نرم و نازکت بی دندون ملوس مامان
هفته گذشته هم برای اولین بار با هم دیگه رفتیم به یه کالسکه سواری سه ساعته تو هوای آزاد! من و تو و فاطمه جون باهم دیگه پیاده رفتیم تا تجریش و یه گشت و گذار درست و حسابی داشتیم و کلی هم خرید کردیم ، تو گلکم هم تمام مدت توی کالسکه ات خوابیده بودی و جالبِ که نه سر و صدای ماشین ها و نه دست اندازها و چاله چوله های پیاده روی خیابون ولیعصر بیدارت نکرد! واز قرار معلوم کلی هم کیف میکردی که ضمن کالسکه سواری و زیر پتوی گرم و نرمت بگیری بخوابی! و خوب از این به بعد که هوا کم کم داره خوب میشه این پیاده روی جزو برنامه های هفتگیمون خواهد بود
و دیگه این که قرارِ از این هفته و همزمان با پایان ماه پنجم به توصیه دکترت غذای جامد رو با فرنی ارد برنج برات شروع کنم ، نمیدونم چرا این قضیه برام با یه حس عجیب و متناقض همراهِ ، از یه طرف خوشحالم که داری روز به روز بزرگتر میشی و تا چند وقت دیگه میتونی با ما سر میز غذا بشینی و غذای خودت رو بخوری و از طرفی از تصور این که داری دوران شیر خوارگی رو به مرور پشت سر میذاری و دیگه یه نوزاد نرم و لطیف و شیرین که بوی شیرش آدم رو سرمست میکنه نخواهی بود دلم میگیره و غصه ام میشه! میدونم که چقدر دلتنگ این روزها خواهم شد ، این دلتنگی رو یه بار سر برادرت ، ماهان ماهم تجربه کردم ، دلم میخواست این روزها انقدر سریع و پر شتاب نگذرن و من فرصت بیشتری داشته باشم تا از لحظه لحظه روزهای تکرار نشدنی نوزادیت لذت ببرم ، ولی زمان کاری به ذهنیات ما نداره و منتظر نمی مونه و با سرعت و چهار نعل! رو به جلو در حرکتِ ، و این یعنی با گذشت هر روز شما دو تا گلم یک روز به پایان دوران شیرین کودکیتون نزدیکتر میشین و من و بابایی هم گام به گام نزدیک میشیم به شروع دوران میانسالی و این همون چیزیه که تصورش قلبم رو مالامال میکنه از یه حس غریب توام با حسرت و دلتنگی......
مامان فدای اون خنده هات شیرین عسلم
نگاه عاقل اندر سفیه به حرکات محیر العقول
دستیاراول عکاس ! برای جلب نظر خانوم خانوما!!!
مامان نظرت راجع به طعم این پیرهن چیه؟؟؟!!! همین الان خودم امتحان میکنم بهت میگم!!
و داداشم در کنار همین تدی!
این خال خالی چی میتونه باشه؟؟!! میشه خالهاشو برداشت و مزه کرد؟؟!! نه ! نمیشه! پس خودم شیرجه میرم برای مزه کردنشون! صبح جمعه قبل از بیرون رفتن تو حیاط خونه! یعنی عاشق این همکاریتونم ضمن گرفتن عکس !!
چه بچه های سر به زیری! فداتون بشه مامان
عاششششقتم مینی مدل خوش تیپ مامان!
قربون اون دستهای کوچولوتون بشه مامان که روی هم گذاشتین با لبخندتون همه سیاه و سفید زندگی برام رنگی رنگی میشه
این هم اولین عکس پرسنلیت که همه چیش عالیه!
هم قیافه ای که تو نخودچی من گرفتی و هم فرم یقه ات!!
و نتیجه کار بعد از سومین مراجعه به عکاسی!!