اولین های پرنسس من
اپیزود اول: اولین ولنتاین عشق کوچولومون
نفس مامان 25 بهمن ماه اولین ولنتاین زندگی تو دختر گلم بود ، از خدا میخوام که خونه دلت همیشه از گرمای عشق و محبت واقعی گرم باشه و عاشقانه زندگی کنی و هیچوقت تو عشق ناکامی رو تجربه نکنی ، این رو هم بدون که توو برادرت بزرگترین عشق من و بابایی هستین و قلب مامان تا زنده اس و نفس میکشه به عشق شما دو تا میزنه و طپش داره... عاشقتونم با ذره ذره وجودم کوچولوهای قشنگم
و اما روز جمعه اول رفتیم تا از شما دو تا گلم عکس پرسنلی بگیریم برای گرفتن اولین پاسپورت ایرانی برای تو پرنسس نازم و تمدیدش برای پرنس کوچولوم ، قبلش هم بابایی ماهان رو برد آرایشگاه و یه کوچولو موهاش رو فشن کرد البته در حدی که زیاد تو عکس مشخص نباشه! اخه وقتی میخواستیم اولین پاسپورت ماهانی رو تو ایران بگیریم موقع گرفتن عکس پرسنلی من یه کمی با ژل موهای پسملی رو که اون موقع در حد چند ساقه شود و جعفری بود! حالت دادم و نتیجه این که افسر اداره گذرنامه عکس رو از بابایی قبول نکرده بود و گفته بود عکس باید مطابق با شئونات اسلامی باشه!! اون هم در حالی که جوجه ما فقط 6 ماهش بود! وبه ناچار عکس رو دادیم روتوش کردن!
القصه عکاسی مورد نظر هم بسته بود و گرفتن عکس شما موکول شد به یه روز دیگه ، بعدش هم رفتیم ناهار بخوریم که البته تمام مدت تو وروجک فسقلی سر و صدا کردی و ماهم به لحاظ حفظ آرامش بقیه مشتریهای رستوران و جلوگیری از پاره شدن احتمالی پرده گوششون !غذامون رو با سرعت نور خوردیم و زدیم بیرون..
و دست آخر هم راهی خیابون میرزای شیرازی شدیم تا به بهونه ولنتاین برای شما دو تا عشقکم هدیه بگیریم که ماحصلش چند تا عروسک بود برای تو نازگلکم به انتخاب مامان و بابا و یه عروسک یا به قول ماهانی آقا دوماد برای پسرکم به انتخاب خودش! چون برادرت میونه ای با عروسک نداره و به جاش تا دلت بخواد عاشق ماشین و ماشین بازی و ماشین جمع کردنِ!
هاپو کومار به انتخاب مامان برای دخملی
مینی موس برای عشقکم باز هم به انتخاب مامان!
این هم عروسک انتخابی باباجونیت
و دو تا عروسک که مامان دوست داشت و به اسم تو خریده شد!
این هم آقا دوماد پسرکم که وقتی اومد خونه به این نتیجه رسید که عروس کنارش جاش خالیِ! و اینجوری شد که براش آستین بالا زد و عروسک بافتنی لیانا رو به عنوان زن آقای دوماد برد تو اتاق خودش و اقا دوماد هم صاحب زن و زندگی شد!
بعدا نوشت:عصر روز شنبه بالاخره رفتیم و از شما دو تا فسقلی عکس گرفتیم ، ولی چه عکس گرفتنی! کم مونده بود آقای عکاس همه موهاشو بکنه از دست تو ملوسک مامان ، از بس که به جای نگاه کردن تو دوربین زوم کرده بودی رو جورابت! حالا شانس آوردم که پیراهن تنت نبود وگرنه میخواستی بکشی رو سرت یا بکنیش تو دهنت! نهایتا هم بین عکسها سه تا عکس مختلف رو انتخاب کرد تا باهم میکس کنه و از توش یه عکس درست و حسابی دربیاره! اخه تو یکیش لبات رو غنچه کرده بودی ، تو یکی آب دهنت روون بود، و تو یکی دیگه هم سقف رو نگاه میکردی!! حالا چه عکسی بشه خدا عالمِ!
این هم عکس مورد دار پسملی!
و نسخه امر به معروف شده اش!
اپیزود دوم: پری دریایی پری روی ما!
عشقکم هفته گذشته برای اولین بار بردمت استخر ، البته کل خانواده شمعدانی به اتفاق هم رفتیم! من و تو و بابایی و ماهانی ، در طول مدت بارداری به خاطر شرایط خاصی که مامان داشت و مجبور بود استراحت نسبی داشته باشه هر وقت ماهانم میخواست بره تو آب بابا باهاش میرفت و گاهی هم دوستش هلیا همراهیشون میکرد، بعد از به دنیا اومدن تو گلکم هم چون هنوز خیلی کوچولو بودی وفصل سرما هم بود فرصتی پیش نیومده بود که با هم بریم و تنی به آب بزنیم
البته خیلی دلم میخواست که این اولین تن سپردن به آب و حس آرامش همراه با اون رو توی آبی بیکران دریا تجربه کنی و تن لطیفت رو امواج مهربون دریا در آغوش بگیرن و بدن نرم و نازکت رو نوازش کنن ، ولی وقتی هوا سردِ و فصل مناسبی برای رفتن به ساحل نیست باید به استخر خونه بسنده کرد
به هرجهت این بار من و توهم ماهانی و بابایی رو همراهی کردیم و این کارهم یه عصر شاد و خاطره انگیز رو در کنار شما دو تا عشق کوچولومون برامون رقم زد
و چون این اولین تجربه شنای پری دریایی نازم بود همراه شد با کلی عکس قشنگ
و ادامه این پست در ادامه مطلب!
اولین لحظه ورود به آب که یه کمی ترسیده بودی نازنینم
نفسی های مامان چی به همدیگه میگین ؟!! عاشقتونم
فدای تو بشه مامان با اون نگاه کردنت خانوم تعجب! در حال تمرین کرال پشت!
و حالا نوبت میرسه به کرال سینه!
عشقکم داره آماده میشه واسه زیر آبی! مادر به فدای اون قد و قامتت نفسم...
این دو تا عکس با ای پد گرفته شده و کیفیت نداره ولی من دوستشون دارم! خاله قزی مامان! عزیزدلمی با اون فیگور گرفتنت ! اپیزود سوم: اولین غلتیدن نازکم
فندق کوچولوی من مدتی میشه که یاد گرفتی غلت بزنی ، و روز 12 بهمن برای اولین بار غلت زدی و برگشتی روی شکمت ، یعنی در 4 ماه و 6 روزگی
با این تفسیر دیگه نمیشه روی میز تعویضت یا تخت مامان و بابا تنها بمونی ، چون تنها موندن همان و در عرض سه سوت شیرجه رفتن روی زمین همان
و اما داستانی داشتیم با تو وروجکم وقتی میخواستم از اولین غلتیدنت عکس بگیرم، در شرایط معمول موقع گرفتن عکس کار میکشه به خود زنی مامان تا تو متوجه دوربین بشی و بشه ازت عکس گرفت! به علاوه وقتی پای دوربین در میون نیست تا میذارمت روی یه سطح صاف گازشو میگیری و در عرض سه ثانیه خودتو ضربه فنی میکنی و بر میگردی روی شکم!
اما وقتی میخواستم از غلتیدنت عکس بگیرم زل زده بودی تو دوربین و بر و بر من رو نگاه میکردی! هر چقدر هم با گذاشتن عروسکات دور و برت سعی میکردیم به غلت زدن تشویقت کنیم بی حاصل بود و اصلا حوصله غلت زدن نداشتی!
غلت زدنم نمیاد خوب! مگه چیه مامان؟؟!!
اما بالاخره یه روز دیگه تونستم غافلگیرت کنم و چند تا عکس از تو فنچولکم ضمن غلتیدن شکار کنم!
بالاخره موفق شدی خاله ریزه مامان