یه روز سوزنی!
دخملی نانازم امروزموعد واکسن چهار ماهگیت بود و باید میرفتیم پیش دکترت ، از طرفی گلکم ماهان هم باید برای انجام آزمایشات قبل از عمل لوزه سومش میرفت آزمایشگاه و آزمایش خون میداد ، خلاصه که روز خوبی برای شما دو تا عشقم نبودو به قول پسملی که کماکان به آمپول میگه سوزن یه سوزن زنون درست و حسابی داشتیم !
حدود ساعت 8 پدر و پسر به اتفاق و با پای پیاده راهی آزمایشگاه پاتوبیولوژی مرکزی شدن و یکی دوساعت بعد یکی با چشم گریون و اون یکی با زلف پریشون از دست جیغ و داد و کولی بازی معمول ماهان به وقت سوزن زدن! برگشتن خونه و بالاخره بعد از دو هفته تاخیر، طلسم این آزمایش خون کذایی شکسته شد!
بعد از صبحانه هم ماهان جونم راهی مهد شد و ما روانه مطب دکتر ، آقای دکتر هم که طبق معمول دیر تشریف فرما شدن ، البته ما هم بعد از گرفتن نوبت زدیم بیرون و یکی دوساعتی رو برای وقت گذرونی و همچنین در جهت افزایش سطح سلامتی مامان که مقدار خرید خونش اومده بود پایین به خیابون گردی مشغول بودیم!
بعد از اومدن دکتر هم به لطف منشی و غر و لند بابا جونت اولین نفر رفتیم داخل و بعد از چکاپ ماهیانه دکتر به پاهای کوچولو و نازت واکسن زد که دل مامانی از شنیدن صدای گریه ات ضعف رفت ولی دیگه چاره ای نبود نفسم و باید برای سلامتیت واکسن بزنی ...
عصر هم با وجود این که قطره استامینوفن بهت داده بودم خیلی بیقرار بودی و تا موقع خوابت کلی نق زدی و بیتابی کردی ، الهی بمیرم برات مامانی که درد داشتی کوچولوی ریزه میزه ام
الان هم مثل یه فرشته خوابیدی توی تختت ، امیدوارم که بعد از یه روز سخت شب خوب و خواب آرومی داشته باشی نازنینم
در ضمن در تبعیت از شیوه معمول برادر ارشد که قبل و بعد از زدن آمپول باید به قول خودش جایزه و به زعم ما باج بگیره برای تو هم چون دخمل خوبی بودی و واکسنت رو زدی جایزه گرفتیم!!
این هم جایزه ات !پک dvd بیبی انشتاین، خرید از مطب دکتر!!