نوروز نامه...
بالاخره بعد از دو هفته تعطیلات نوروزی هم به پایان رسید و زندگی به روال عادی برگشت ، و اولین نوروز زندگیت رو تو دخترک نازم در کنار ما گذروندی ، امیدوارم که صد نوروز دیگه رو هم به خوشی و شادی بگذرونی و تو و برادرت سالهای سال از دیدن بهار و زیباییهاش لذت ببرین و همیشه شاد و تندرست باشید
امسال به دلایل مختلف به سفر نرفتیم و بیشتر روزهای عید رو توی تهران گذروندیم که البته بودن توی شهر خلوت و بدون دود و ترافیک بعد از مدتها چندان هم خالی از لطف نبود ، از اونجایی که برای مردم پایتخت نشین کمتر پیش میاد که آسمان آبی و خیابونهای بدون ترافیک رو تجربه کنند این دو هفته فرصت خوبی بود تا بشه از زندگی در شهر بزرگ و بی در و پیکری مثل تهران هم لذت برد و از این که میشه در عرض نیم ساعت شمالی ترین نقطه شهر تا جنوبی ترین نقطه رو پیمود شگفت زده شد و انگشت حیرت بر دهان برد!!!
به هر جهت بخش کمی از این دو هفته به دید و بازدیدهای متداول نوروزی گذشت ، یک سفر کوتاه چند روزه هم به اتفاق خانواده مادری داشتیم و بقیه اش هم به گشت و گذار و وقت گذرونی با خانواده و دوستان گذشت ، و صد البته این نوروز برامون زیباتر از نوروزهای دیگه بود ، چون این بار در کنار سفره هفت سین خونه مون دو تا گل خوش بو داشتیم که نفسمون به نفسهاشون بسته ست ، زندگیمون از بودنشون رنگ میگیره و دلهامون از حضورشون گرم میشه و سرشار ار عشق....
روز ششم فروردین هم تو دختر قشنگم شش ماهه شدی و ششمین ماهگرد تولدت رو هم به روال همیشگی با کیکی کوچک و شمعی به شکل عدد شش که نشان از نیم ساله شدن تو عروسک نازم داشت جشن گرفتیم و تو محفل کوچیک و گرم خانواده در یک عصر قشنگ بهاری با کیک و چای از خودمون پذیرایی کردیم ، واکسن شش ماهگیت رو هم با سه روز تاخیر روز نهم فروردین توی مطب دکتر زدیم که خوشبختانه تب نکردی و این مرحله از واکسیناسیونت رو هم به راحتی پشت سر گذاشتی
ماهان مامان هم توی این دو هفته چند روزی رو مهمون خونه مادر بزرگهاش بود ، هفته اول مهمون مادر بزرگ پدری و هفته دوم مهمون مادر بزرگ مادری! و از این بابت هم کلی بهش خوش گذشت و برای تنها کسی هم که ابراز دلتنگی میکرد خواهر کوچولوش بود ،البته یه ذره هم اون گوشه موشه های دلش برای مامان و بابا تنگ شده بود!! کلی هم توی این مدت از وقت گذرونی با داییش که برای تعطیلات عید به ایران اومده بود لذت برد و بعد از یک سال که دایی جونش رو ندیده بود حسابی دایی بازی کرد و دلی از عزا در آورد!
دیگه میریم سر وقت عکسها و عکسنامه مون رو با تصاویر هفت سین امسال در کنار عشقولکهای مامان آغاز میکنیم..........
تو بهاری...نه بهاران از توست ، از تو می گیرد وام...هر بهار این همه زیبایی را
گلهای بهاری من در کنار هفت سین
به چه مانند کنم در همه آفاق تو را........ حال و هوای بهاری تراس خونه ما در اولین روز از بهار و گلهای زندگی من در میان گلهای بالکن گل خوش آب و رنگ من عاشقتممممممممم
بقیه نوروز نامه رو در ادامه مطلب دنبال کنید!
عکسهایی از نوع هفت سینی!
شیرینی های عیدانه خریدهای هفت سین از نوع ماهانی!! تور زیر هفت سین برای دخترکم بسی جالب مینمود!!
و از این خرابکاری خواهر و برادر کلی هم مشعوف میشدند!! و البته برادر بیشتر!!!
شیشه شیر سر سفره هفت سین! از جمله ابداعات همسر محترم !
البته از سر حواس پرتی!
و باز هم گلهای شب بوی من در کنار هفت سین
بهار پشت در ورودی خانه در انتظار ورود!
و اولین صبح زیبای بهاری در تراس خانه ما
وقتی پسرکم برای اتاقش هوس گل و گلدون میکنه!
و گل زیبای من در قاب تصویر(نوروز 93 در مهد کودک)
خاله قزی...پیرهن قرمزی!
عروسک ملوسکم!
عکسهای ششمین ماهگرد پرنسسم
عکس گرفتن در کنار کیک کم کم داره غیر ممکن میشه!!
به دلیل حملات غافلگیرانه به کیک مربوطه!
و حالا نوبت میرسه به پسرک کوهنورد من!
عاشششششقتم مرد کوچک من!
رها در آغوش نسیم خنک کوهستان
چنار کهنسال همچنان پابرجا و استوار
درخت پیر و شکوفه های نو شکفته من!
عشق منی با اون فیگور گرفتنت نفس مادر
بعد از صرف ناهار در یک سفره خانه محلی
خریدهای عیدانه برای لیانا از نوع اسباب بازی!
اولین کتاب دخملکم خریداری شده از شهر کتاب
و بعد از صرف یک غذای تند و تیز در رستوران هندی
و نفسی های مامان در آخرین روزهای تعطیلات
روزگاری در این مخروبه ها زندگی به زیباترین شکل جریان داشته
جاده پوشیده از برف در روزهای آغازین بهار