هفته اول زندگی زمینی
شب سوم تولد دخملی برای چکاپ بردیمش مطب دکتر سماعی که دکتر ماهان هم بود..دکتر همه چیز رو چک کرد و گفت که خدا رو شکر مشکلی نیست...فقط شبها فینقیلی یه کمی اذیت میکرد که اون هم طبیعی بود..روز پنجم هم برای ازمایش غربالگری رفتیم بیمارستان که متا سفانه معلوم شد زردی دختر کوچولوم یه کمی بالاست و دکتر گفت باید یک شب بستری بشه...با وجود بخیه ها و اون همه دردی که داشتم برام خیلی سخت بود که شب رو توی بیمارستان بگذرونم ولی برای سلامتی شازده خانومم این کار لازم بود...شب سختی بود..البته نه به این خاطر که تمام شب رو بیدار بودم تا مراقب دخترکم باشم.بلکه به این دلیل که لیانا اصلا دوست نداشت زیر دستگاه بمونه و خیلی بیتابی میکرد و همش دلش میخواست بیاد توی بغلم...طفلکم خیلی اذیت شد..به هرحال اون شب هم با همه سختیهاش گذشت و ازش یه خاطره موند..فردا صبح هم دکتر اومد و بعد از مشخص شدن نتیجه ازمایش گفت که خدا رو شکر زردی لیانا اومده پایین و میتونه مرخص بشه..دیگه حدود ظهر بود که بعد از ترخیص برگشتیم خونه..البته داستان این زردی لعنتی تا یک هفته بعد هم ادامه داشت و دو بار دیگه ناچار شدیم از پاهای کوچولو و ظریف دخملکم خون بگیریم...تا بالاخره بعد یک هفته سیر نزولی پیدا کرد و خیالمون راحت شد... خدا رو شکررررررر
فندق مامان بعد از ترخیص از بیمارستان