یک روز قبل از زمینی شدن
کمتر از 24 ساعت به تولد دختر کوچولوم باقی مونده و من نمیدونم این چه حسیه که دارم..هم خوشحالم که بالاخره به پایان این انتظار نه ماهه رسیدم و میتونم صورت ماه دخترکم رو ببینم و در اغوش بگیرمش..و هم غمگین از این که دیگه توی وجودم نخواهد بود و هر روز صبحم رو با لگدها و شیطنتهای شیرینش توی دلم اغاز نمیکنم....میدونم که خیلی زود دلم برای این روزا تنگ میشه..با وجود همه نگرانیها و دلشوره ها..دردها و سختیهای شیرین این دوران رو دوست داشتم و ارزو میکنم هر زنی که عشق به داشتن فرزند در وجودش شعله ور هست این دوران رو تجربه کنه..........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی