لیانالیانا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

لیانا عسل مامان و بابا

اولین آسیاها

بالاخره مرواریدهای درشت آسیا هم در صدف زیبای دهان کوچک شیرین دخترکم رونمایی کردند! بدغذایی ، بهانه جویی و انگشتهایی که غالب اوقات در قسمت عقب دهان در حال جویده شدن بودند ..نشان از رویش دندانهای نهم و دهم داشت و نهایتا لمس جسمی سخت در لثه های نرم و نازک ملوسکم در فک بالا این حدس را به یقین تبدیل کرد.. و حالا با رویش اولین دندانهای جونده می توان امید داشت که نخودی کوچولوی من از طعم یکنواخت و تکراری غذاهای میکس شده خلاص شود و کم کم بتواند همراه بقیه اعضای خانواده از غذای سفره بخورد و بر تنوع غذاییش افزوده شود.. موش کوچولوی همیشه انگشت به دهان.. کنترل تی وی کماکان جزو علایق ویژه محسوب می شود! ...
24 دی 1393
5766 24 49 ادامه مطلب

از هر دری سخنی 2!

دخترک پاییزی من دومین پاییز زندگیش را هم پشت سر گذاشت.... هندوانه شیرین و دوست داشتنی یلدای پارسالمان که آن زمان یک نوزاد نرم و ابریشمین سه ماهه بود..امسال شب یلدایمان را با شیرین کاریها و خنده های دلفریبش به یاد ماندنی تر از همیشه کرد..میز آجیل و تنقلات هم در این میان از یورشهای بی امان دخترک کنجکاومان بی نصیب نماند..فسقلی 15 ماهه من مشتهای کوچکش را از آجیل و شیرینی و هر چه که به دستش می رسید پر می کرد و تا به خودمان بجنبیم پا به فرار می گذاشت! تا همه غنایمی را که از میز به دست آورده در گوشه و کنار خانه پخش و پلا کند.. با این حساب چاره ای برایمان باقی نگذاشت به جز جمع کردن بساط شب یلدا از روی میز آن هم قبل از نیمه شب!  ...
8 دی 1393
6577 24 61 ادامه مطلب

روزانه های یک مامان به توان دو!

زمان زیادی به پایان فصل هزار رنگ پاییز..فصل زیبا و دوست داشتنی من و دخترکم.. باقی نمانده و روزها با شتاب و سرعت همیشگی در گذرند...روزهای کوتاه پاییزیمان که تا به خودمان بجنبیم به شب می رسند و تمام می شوند...روزهایی که اگر چه به ظاهر تکراری و شبیه همند..اما در واقعیت بی تکرارند و غیر قابل بازگشت..روزهایی دوست داشتنی در کنار پسر شش سال و نیمه دبستانیم..و دخترک نوپای کنجکاوم ..که باید همه وجودم چشم باشد تا از شیطنت و خرابکاریهای شیرینش غافل نشوم..   فسقلی یک سال و دو ماه و چند روزه  من حالا می تواند چند کلمه با معنی  بگوید..و بعضی از کلمات را هم طوطی وار برایمان تکرار کند.....بوسه های شیرین صدادارش بر روی گونه ام در دلم...
16 آذر 1393
5971 16 55 ادامه مطلب

یک آخر هفته پاییزی..

در روزهای پایانی از دومین ماه پاییزی ..زمانی که آب و هوای شهرهای شمالی از همیشه لطیف تر و دلچسب تر است....تصمیم گرفتیم چند روزی برای تغییر آب و هوا  سری به شمالستان بزنیم و کمی اکسیژن و هوای پاک بر بدن بزنیم!..اگر چه حالا با داشتن یک بچه مدرسه ای نمیتوان به سادگی و به روال همیشگی..هر وقت که اراده کردیم بار سفر ببندیم..ولی گاهی یک مرخصی یکی دو روزه میتواند به تجدید قوای پسرک دبستانیمان هم کمک کند تا با انرژی بیشتر به مدرسه برگردد و به درس و مشقش برسد.......( چه توجیهی بهتر از این وقتی که  آدم بی وقت هوس سفر  می کند! ) و باقی قضایا به روایت تصویر..   جاده های پوشیده از برف که برای همسفر عزیز کوچکم منظره جال...
2 آذر 1393
7025 20 75 ادامه مطلب

لیانای چهارصد روزه

                      گل خوش آب و رنگم..نبات کوچولوی شیرینممم ..چهارصدروزه شد کوچولوی خونه ما...قندک زندگیمون....الهه عشق مادررر..هزار بار شکر برای اومدنت  ..ممنون برای بودنت....و چه خوشبختم من..که تو رو دارم..بند بند وجودم به نفسهای تو بسته ست..فدای تو مادررر..چهار صد روزگیت مبارک بهشت کوچک من...     و اما  ماجرای کیک مامان پز این صده.. وقتی که ادم یک مامان پر مشغله ( بخوانید کمی تا قسمتی تنبل!) داشته باشد که در عین حال دلش نخواهد در روند معمول کیک های مامان پز صده ها وقفه ای ایجاد شود ..نتیجه کار میشود یک تیرامیسوی بیست دقیقه...
19 آبان 1393
7474 21 75 ادامه مطلب

نوپای سیزده ماهه هشت دندانه!

و اما داستان ما و دخترک سیزده ماهه در این روزها... فسقلی شیرینم چند روز مانده به تولد یک سالگیش اولین قدمهای مستقل زندگیش را برداشت..و حالا بعد از گذشت یک ماه به اندازه ای در راه رفتن تبحر پیدا کرده که در چشم به هم زدنی کل خانه را با قدمهای کوچکش طی میکند..از این سر خانه به آن سر..و در این راهپیمایی کنجکاوانه به هر سوراخی سرک می کشد..هر کشویی را باز میکند و محتویات آن را برایمان بیرون می ریزد..سیمهای وسایل الکترونیکی خانه را گردن بند میکند و به گردن می آویزد..گلدانهای پشت پنجره را هرس میکند و برگهای اضافیشان را می کند!...سری به سطل زباله میزند ...در نبود برادرش اتاقش را حسابی سر و سامان می دهد و مرتب میکند !..با تلفن و موبایل صحبت می ک...
8 آبان 1393
5829 17 102 ادامه مطلب